مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نور زندگی ما

23/ 4 / 91 (آدااااا)

چند روز پیشا خونه خاله هدی بودیم. برگشتنی ابوابفضل گفت مشکات بچه ما شه، این جا بمونه من که نذاشتم، ولی...... از اون روز بچه خاله هدی شدی اون و که میبینی واسش بال بال میزنی، جدی میگممممم، نگیرتت گریه می کنی. من خالت شدم و خاله هدی مامانت حتی یواشکی از کنارمون رد میشه که نبینیش    دیروز تو حیاط خونه مادر جون خواستی بری بغلش، ندیدتت و رد شد. گریه ت گرفت، منم صداش زدم هدییییییی تو هم فریاد زدی آداااااا آدددداااا خاله هدی از اون سر حیاط دوید و اومد مححححکم بغلت کرد چند روز پیشم دایی هومن و صدا زدی "او مااا " از کارات بگم گلم   ...
24 تير 1391

7/4/91 (ییلاق ترجه)

سلام عروسک نازم 4 شنبه با دوستای پدر جون رفتیم ییلاق اقای جعفری. تقریبا شب بود که رسیدیم. ووووووی، چقدر سرد بود! استین بلند و شلوار و جوراب برات پوشوندم. دیدم افاقه نمی کنه، سویشرت و شلوار بچگی های ابولفضلم روش پوشیدی  مامان فدای قد و بالاش بشه، چقدر بهت میاد جیگرمممم تا جمعه اونجا موندیم. خیلی خوش گذشت. خاله هدی کلی عکس ازت انداخت که بعدا اینجا اپلود می کنم. تو مسیر برگشت هم وایسادیم هندونه خوردیم  عکسای دختر هندونه خورمم حتما میذارم   میتونی حدس بزنی که چقدر سرد بود ؟     ...
20 تير 1391

13/4/91 (عکس آتلیه)

تقریبا 10 روز پیش رفتیم آتیه مروا، البته خاله هدی می خواست ابوالفضل و ببره، ما هم خودمون و بهشون چسبوندیم  می خواستیم عکس دوتایی بگبریم ازتون که ماشااااالاه اون روز بد اخلاق بودی آخه خواب داشتی. مامان فدا، اون روز حسابی خوابیده بودی....ولی بد خلقیت بازم از خواب بود خلااااصه،امروز رفتم عکسات و گرفتم:دی   ...
16 تير 1391

تب شدید

سلام عسلی مامان الهی مامان فدات شه،٣ روزه تب داری شدید!!! اولش فکر میکردم از دندونت باشه. ولی خیلی تبت بالا رفت و من و حسابی ترسوندی زود خوب شو مامانی، عشقم وقتی میض میشی خیلی کلافه میشم . اصلا طاقت دیدن مریضیت و ندارم، کاش من جات مریض میشدم.. خدایا هممه نی نی ها رو خودت سالم و سلامت نگه دار.... البته دیروز ساعت ٥ صبح تبت خیلی بالا رفت شیاف گذاشتم برات و رفتیم کلینیک پگاه دکتره چک کرد گفت ظاهرا مشکلی نیست، شاید ویروس باشه. واسه همین ازمایش نوشت ولی من دلش وندارم ازت ازمایش بگیرن. واسه همین میخوام دکتر خودت ببینتت اگه اون هم همین نظر و داشت بریم ازمایش بدی. با هزار زحمت از دکترت وقت گرفتم که عصر بریم پیشش. ببینم اصلا به ما اجازه سفر...
7 تير 1391
1